کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : محسن حنیفی     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مستفعلن مستفعلن فعلن     قالب شعر : قصیده    

ای قـدر تو پنـهـان‌تر از پنهـان            زهـراتـر از هـر زهـرۀ تـابـان

ای قـبــلــۀ اذکـار تـسـبـیـحـات            سـبـوح‌ تــر از واژۀ سـبــحــان


ای روشـنی بخـش ازل نـورت            قبل از نخـسـت و بعـد از پایان

ای بـسـم رب‌ الـنـور سلـمـان‌ها            نـام بــلـنـدت نــسـخــۀ درمــان

یا فـاطـر و یـا فـاطـمـه یـعـنـی            افـلاک با مِـهـر تـو شد بـنـیـان

مـسـنـد نـشـیـن آیـۀ تــطـهـیــر!            ای مصحـف والاتـر از قـرآن!

از عـالـم نـاســوت تـا لاهــوت            می‌گیرد از چـشمان تو فـرمان

گَرد مـسـیـرت فـضه می‌گـردد            یـا کـه طـلای گــنـبـد و ایــوان

مـریـم گـلـی از بـاغ بـسـتـانـت            دلـبـسـتـۀ تـو روضـۀ رضـوان

دُرّ نـجـف شـد گــردن‌ آویــزت            دو گـوشواره، لـؤلـؤ و مرجان

ای زمـزم چـشـمـان تـو کـوثـر            تنـهـا غـدیـر مـانـده در جـریان

نـهـج‌الـبـلاغـه گـوشـۀ مـسـجـد            از خـطبه‌خوانی تو شد حـیران

رعـشـه به جـان عـرش افـتـاده            آهِ کـلامـت سـلـســلـه جــنـبــان

نام عـلی جاری‌ست در نطـقت            شیـریـنی‌اش گـردیده دو چندان

فرمودی: ای مردم! چرا تردید؟            حـق عـلـی از چه شده کـتـمـان

بغض امیرالمؤمنین کـفـر است            حُـبّ امـیـرالـمـؤمـنـیـن ایـمـان

ممـسـوس ذات حـضرت باری            در غـزوه‌ها، جـنـگ‌آور میدان

خورشید را تـکـذیب می‌کـردند            خـفـاش‌هـای کــور گـورسـتـان

با خود فدک هر روز می‌خواند            شـرح عـبـورت را گـل ریحان

در دسـت‌هـای مـجـتـبی دستت            ای دسـت‌ گـیـر عــالـم امـکــان

فـرش رهـت عـرش مـعـلا شد            دیـــوار‌هــا شــد آیــنــه‌بــنــدان

انـسیه بود و کـوچـه‌ای باریک            حـوریه رویـاروی بـا شـیـطان

چادر نـمازت روی خاک افـتاد            یا کـعـبـۀ حـاجـات شـد ویـران

دردا لـگـد شـد خـیـمـۀ تـوحـیـد            در زیـر پــای نـامــسـلـمــانـان

"تـبت یـدا" می‌زد به تو سـیـلی            پـوشـیـه‌ات نـیـلی شد و گـریان

ای روح دو پهـلـوی پـیـغـمـبـر            پهلـو گرفتی بعد از این طوفان

گـل کـرد بـر پـیــراهـنـت لالـه            پژمرد از این داغ یک بـسـتان

سـوگـنـد کـه پـای عـلـی بـانـو!            تو ایـسـتـادی تـا بـه پـای جـان

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

خدا نانِ تو را هرگز نگیرد از گدا زهرا           پنـاه بی‌پـنـاهیِ منِ بـی‌دست و پا زهـرا

چراغ عرش، فانوس حیاط خانه‌ات بوده           تو آن نوری که جریان داشتی از ابتدا زهرا


کمال ظرف تو بیش از حدِ امِّ اَبیهایی‌ست           به این ترتیب، باید گفت: اُمُّ الاَنبیا؛ زهرا

عبا را اعتباری نیست بی حظِّ حضور تو           به زیر سایۀ تو جمع شد اهل کسا زهرا

نخِ چادر نماز وصله‌دارت آبروی ماست           گرفته بیرق ما رنگ از این تارها، زهرا

اگر درد است درد عشق تو، دردت به جان من           ز عشاقت نمی‌آید به جز قالو بلیٰ زهرا

جواز اتصال ما به تو دستِ حسن‌جان است           همین فرزندِ ارشد شیعه را بُرده است تا زهرا

علی نام تو را ورد لب فرزندهایت کرد           صد و ده مرتبه با مرتضی گفتیم یا زهرا

خطای طفل سهل انگار را مادر نمی‌بیند           همیشه چشم‌پوشی می‌کنی از خبط ما زهرا

مرا جان حسین‌ات روز محشر گُم نکن مادر           محال است اینکه از دستت شود دستم رها زهرا

غلاف قنفذ نامرد هم، عهد تو را نشکست           چه محکم دستِ بیعت داده‌ای با مرتضی زهرا

چنان مسمار با شدت به پهلویت اصابت کرد           که چندین استخوان در سینه‌ات شد جابه‌جا زهرا

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

چنان مسمار با شدت به پهلویت اصابت کرد           که چندین استخوان در سینه‌ات شد جابه‌جا زهرا

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایات معتبر حذف شد

چه دید آنجا زمان بُردنش حیدر، که زد فریاد:           بیا فضه، بیا فضه، بیا فضه، بیا، زهرا

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام الله علیها

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

دیده‌هـایم چـادر خاکی که رؤیت می‌کند            ناگهان در چشم‌هایم اشک حرکت می‌کند

اذن این گریه نمودن‌ها به دست فاطمه است            چشم را در محفل غم اوست دعوت می‌کند


هرکه از داغش بگوید، روضه‌ لازم می‌شوم            این دل وامـانـدۀ من میل هـیئت می‌کـند

بانیِ پیـدایـش دنـیـا وجـود فـاطمه است            نور او نوری است که آغاز خلقت می‌کند

عرشیان محـو تماشای نمازش می‌شوند            تا که زهرا با خدای خویش خلوت می‌کند

گرچه پیغمبر کمال زهد او را درک کرد            وقت سجده کردن او باز حـیرت می‌کند

هم کلام او شدن در فهم اهل خاک نیست            بیشتر با ساکنین عـرش صحبت می‌کند

صبح و ظهر و شب، به فرمان خدا، روح الامین            پشت در می‌ایستد، از او عیادت می‌کند

فاطـمه در هر گـناهی آبـرویم را خـرید            طفل بازیگوش را، مادر وساطت می‌کند

تا سلامی وقت تلقین ‌خواندنم بر او دهید            روح این گریه‌کنش را غرق رحمت می‌کند

روز محشر کار ما لنگ نگاه فاطمه است            او در آن هول و ولا ما را شفاعت می‌کند

از تـنـور خانۀ او رزق عـالم پخـش شد            با همین نان پختنش بر ما عنایت می‌کند

فـاطمـیّه بارها بابای پـیـرم گـفته است:            کسب و کار ما به لطف اوست، برکت می‌کند

شرح اوصـاف خـداوندی او را می‌دهـد            قاری قرآن که کـوثـر را تلاوت می‌کند

خون پهلو، خون بازو، محسنش، حتّی خودش            هرچه دارد فـاطمه خرج امامت می‌کند

بی‌برو برگرد، بی‌شک؛ مقتدایش فاطمه است            هر مجـاهـد که دفـاع از ولایت می‌کـند

با زبان نه، دستمالی را که بر سر بسته است            دارد از این روزهای او شکایت می‌کند

آن گلی که تاب باران را ندارد؛ بین راه            دست سنگینی به گلبرگش اصابت می‌کند

: امتیاز

ذکرمصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها (مدح و مرثیه)

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

قرص است قلب مرتضی اما به زهرا            یعـنی که تکـیه می‌دهـد مـولا به زهرا

حـتی خـدا مـحـوِ تـجـلی خـانـۀ اوست            هرشب که جلوه می‌کند زهرا به زهرا


جـایی که خـتم الانـبیا خَم می‌کند پشت            بـاید که ما سـجـده کـنـیم آنجا به زهرا

تا قُرب راهی نیست وقتی فاطمه هست            بـایـد تـوسـل‌هـا کـنـد بــابــا بـه زهـرا

هرکس به راهـی رفـت اما ما نرفـتـیم            ما را که بخـشـیـدنـد در دنـیـا به زهرا

باور نخـواهم کرد حتی لحظه‌ای، حق            ما را به دوزخ می‌برد؟ حاشا به زهرا

رویش گرفت و خانه تاریک است افسوس            این خـانه روشن بود با مـهـتابِ زهرا
وقتی که هـیزم ریخت فهـمیدند طفلان            رحـمی نـدارند این حرامی‌ها به زهرا

وقتی که آتـش سـرخ شد فـهـمید نامرد            از مـیـخِ در راهی نمـانـده تا به زهـرا

آنقـدر بـر شـال عـلـی چـسـبـید خـانـم            یـا بـه عـلـی زد تـازیـانـه یـا به زهـرا

گاهی عـلـی را می‌کـشـند و گـاه او را            اوبـاش می‌خـنـدنـد در آنـجـا به زهـرا

حس کرد مولا درد را در استخـوانش            وقتی که زد قـنفذ غَلافش را به زهـرا

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : ابراهیم زمانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : غزل

صدایِ ناله‌های دَر می‌آید کیست مولا جان؟           نمی‌دانم ولی انگار مُحتاج است، زهرا جان

برایِ نان، فقیران اینچنین در را نمی‌کوبند           مگر آنها که می‌خواهند بِستانند از ما جان


حسین از بُغض می‌سوزد به زینب چشم می‌دوزد           چه می‌خواهند از جانت چه می‌خواهند بابا جان

کسی فریاد می‌زد: آیت حق را بسوزانید           که می‌گیریم امروز از تو یا بیعت علی یا جان

و کوثر پشتِ در می‌جوشد و آرام می‌گوید:           به ولله از علی چیزی نمی‌خواهید الّا جان

هلا ای فتنۀ سوزان، همیشه آتش افروزان           بترسید از زمانی که رِسد بر رویِ لب‌ها جان

جهنّم سیرتان از جنّت الاعلی چه می‌خواهید           منم خیرالنِسا زهرا، منم ختم الرُسل را جان

چه غم از اینکه بنشانید غم را پایِ چشمانم           فدایِ هَل اتی کوثر، فدایِ عشق حتّی جان

در و دیوار تَب کردند آتش از خجالت سوخت           به فریادم برس آئینه را کشتند اَسما جان

صدا انگار می‌سوزد؛ کنارِ یار می‌سوزد           به خانه آشکارا دل، به کوچه آشکارا جان

برای اشکِ زهرا می‌شود حیدر لبالب بُغض           برای دردِ حیدر می‌شود زهرا سراپا جان

حمایت کرد بینِ خانه از حقِّ علی الحق           حمایت می‌کند در کوچه از جانِ علی با جان

اطاعت از ولایت بهترین آموزۀ زهراست           علی لب تر کند؛ زهرا: به رویِ چشم” آقا جان

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد وزنی و سکت موجود در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

 کسی فریاد زد: آیتِ ایـمان را بسوزانید           که می‌گیریم امروز از تو یا بیعت علی یا جان

اطاعت از ولایت بهترین آموزۀ زهرا است           علی لب تر کند؛ زهرا: به رویِ چشم” آقا جان

ذکر مصائب غصب فدک و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

تا خورد با غصبِ فدک مادر به دیوار            با گریه حک شد سورۀ کوثر به دیوار

با بـی‌حـیـایـی بر سـر زهـرا تـشر زد            جـبـریل می‌زد آه بـال و پـر به دیـوار


روی زمـیـن افـتـاد تـا کـه گـوشــواره            با گریه عالم تکیه زد مضطر به دیوار

لعـنت بـر آن دسـتـانِ هـیـزم آوری که            هر لحـظه می‌زد آتشی دیگر به دیوار

سر را عـلی شرمـنده می‌انداخت پائین            می‌رفت بـالا شعـلـه‌ها از در به دیوار

شد بیـشـتر از پیـش هر چه درد پهـلـو            نزدیک می‌شد بیـشـتر بسـتر به دیوار

» عجّل وفاتی» شد اجابت تا حسیـنش            زل زد شبانه با دو چـشم تر به دیـوار

تـابـوت را می‌ساخـت پنـهـانی و کم‌کم            چون تکیه میزد گوشه‌ای دختر به دیوار

در خـانه تیـغِ ذوالفـقـارش می‌کـشید آه            در کوچه می‌شد خیره تا حیدر به دیوار!

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا در جریان جسارت عمر به حضرت در منابع معتبر نیامده است لذا بهتر است بیت زیر خوانده نشود، موضوع همراهی امام حسن در فاجعه جسارت عمر به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها و بازپس گیری قبالۀ فدک در هیچ یک از منابع معتبر ما نیامده است؛ در این خصوص دو روایت وجود دارد اولین روایت که تمامی منابع دسته اول تاریخی آن را مطرح کرده‌اند جسارت عمر در جلوگیری از اعطای قبالۀ فدک در همان مجلس و نزد ابوبکر است و دومین روایت که شیخ مفید در کتاب الأختصاص آن را مطرح میکند جسارت عمر در کوچه و در هنگام بازگشت حضرت به خانه است که در این روایت هم هیچ اشاره‌ای به همراهی امام مجتبی با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها نشده است؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

زد سیلی آن نامرد و یک آن بیهوا خورد            پیش حـسن محـکـم سرِ مادر به دیوار

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : داریوش جعفری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

آنطرف لشگر خونخوار خدا رحم کند            اینطرف مصحف ایـثار خدا رحم کند

با لگد زد به در سوخته با بغض علی            فاطمه خـورد به دیـوار خدا رحم کند


دست بسته پـدرِخاک گـلش را می‌دید            وسـط مـعـرکه این بار خـدا رحم کند

غنچه پرپر شد و شد برگ گل یاس کبود            لالـه روئـیـد ز مسـمار خـدا رحم کند

بی‌حـیایی بنگر که از اثر ضرب لگد            دیـدۀ آیــنـه شـد تـار خــدا رحـم کـنـد

شد بـنا پـایـه یک ظـلـم به اولاد نـبـی            می‌شود فاجـعه تکـرار خـدا رحم کند

می‌شود شاهد مظلومی زهـرا و علی            کشته از زهـر شرربار خدا رحم کند

وای از آن لحظه که زینب ز بلندی می‌دید            چکـمه شـمر و لب یار خـدا رحم کند

سر بر نیـزه، اسیـری، سـفـر شام بلا            زینب و کـوچه و بازار خدا رحم کند

: امتیاز
نقد و بررسی

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

غنچه پرپر شد و شد برگ گل یاس کبود            لالـه روئـیـد ز مسـمار خـدا رحم کند

بیت زیر به دلیل تحریفی بودن حذف شد زیرا قصۀ تیر به چشم حضرت عباس خوردن در هیچ کتاب معتبری نیامده است و مستند و صحیح نیست، جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

کمرش خم شد و می‌گفت لبِ تشنه حسین            وای از چشم عـلـمـدار خـدا رحم کند

ذکرمصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها (مدح و مرثیه)

شاعر : بردیا محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

با طلوعت عرش را غَرق تَحَیُّر می‌کنی           ماه‌بانـو! نان ظلمت را تو آجـر می‌کـنی
عقلِ”بی‌احساس را باعشقدمخور می‌کنی           دامن سـجّـاده را با یـاس‌هـا پُـر می‌کنی


آسـمـان دلـدادۀ راز و نـیـازت مـی‌شـود
بال جبـریل
امـین چـادر نمازت می‌شود

تو در آغـوش خدیجه مثل حور افتاده‌ای           مادر پیـغـمـبـری گـرچه پیـمـبـرزاده‌ای
قبل خلقِ کهکشان‌ها امتحان پس داده‌ای           از هـمـان اوّل بــرای آخِــرت آمــاده‌ای

روز محشر تک‌تک ما را صدا خواهی نمود
دانه دانه شیعـیانت را جدا خواهی نمود

ای که با لطفت بیابان غرق باران می‌شود           خاک خشک یثرب از عطرت گلستان می‌شود
پای تسبیحات تو سلمان، مسلمان می‌شود           کـوثـر تـو آبــروی کُـلِ قـرآن مـی‌شـود

روح ایــمــانـی تـجـلـیِّ خـدایـی مــادرم
لَـیْـلَــهِ الْــقَــدْرِ تـمـام انــبـیـایـی مــادرم

مــادر آئــیــنــه‌هـا ای مـادر اهـل کـسـا           بـانـی آرامـشِ پــیــغـمـبــر اهـل کــســا
آفــتــابِ روی بـام حــیــدر
اهـل کــســا           چادرت پهن است بر روی سر اهل کسا

آیـنـه‌دار امــیــر الــمـؤمـنـیـنِ پــنـج تـن
ریـشه‌های چـادرت حـبل
المـتین پنج تن

یا کریم بام احـمد جـلد بام فـاطـمه است           بَضْعَهُ مِنِّ محـمد در مـقـام فـاطمه است
ذکر پیغمبر شب معراج “نام” فاطمه است           آیه‌های روشـن قـرآن کلام فاطـمه است

آیـۀ تـطـهـیـر هم با او مـطـهـر می‌شود
کائـنـات از
نـور ایـمانـش منوّر می‌شود

ای که افلاک است خانُم، مُستجیر نانِ تو           می‌شـود آزاد، هرکس شد اسیـر نـان تو
کاش بنـویـسی مرا جـیـره
بگـیرِ نانِ تو           بی‌نـیاز از هر دو دنیا شد فـقـیر نان تو

چون که دستت را به وقت پخت نان بوسیده است
دست”دستاس” تو را هفت آسمان بوسیده است

تو گُـل نـیـلـوفـر هِـجـده بـهـار حـیـدری           تو چـراغ روشن شـب‌های تـار حیدری
تو قـرار چـشـم‌هـای بـی‌قـرار حـیـدری           در دل تـلخی و
شیـرینی کـنار حـیـدری

حرز مولا در میان کارزارش نام توست
ذکر حکاکی شده بر ذوالفقارش نام توست

آفـتـاب عـشق را تا بـی‌کـران تـابانده‌ای           در دل غم‌ها علی را باز هم خـندانده‌ای
کهکشان را با حجابی اطلسی پوشانده‌ای           »پیش نابینا، میان حِصنِ چادر مانده‌ای»

آه! گـفـتم چـادرت، داغ دل مـا تـازه شد
بارش غـم در هـوای سینه بی‌اندازه شد

راه را تا بست، یاسی رنگ نیلوفر گرفت           چـشـم‌زخـم دشـمـنِ آل عـبا آخـر گرفت
دست سنگینی به زیر
گونۀ مادر گرفت           خاک کوچه رنگ سُرخ لاله‌ای پرپر گرفت

خاک عالم بر سر من، معجرش خاکی شده
پیش چشمان حسن بال و پرش خاکی شده

آه! آئینه چرا سنگی محک می‌زد تو را؟           بشکند دستی که در کوچه کتک می‌زد تو را
نانجیب از حرص حیدر داشت چک می‌زد تو را           دومـی با نـیّت بـاغ فـدک مـی‌زد تـو را

چشم تو تار است، راه خانه را گم کرده‌ای
گوشوارَت را میان کوچه‌ها گم کرده‌ای

: امتیاز

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد حسین رحیمیان نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

باز هم امن یجیبِ طفل مضطر شد بلند            نافـله خـواندی نشـسـته آه حیدر شد بلند

باز هم از خواب، امشب مثل هر شب فاطمه            مجتبی با وای مادر، وای مادر شد بلند


چشم بر هم زد علی و دید شد نقشِ بر آب            دلخوشی‌هایش همه، آتش که از در شد بلند

بر زمین افـتادنت اصلا تمـاشـایی نـبود            ای کسی که پیش پای تو پیـمبر شد بلند

از مـسـلمـانیِ ایـنـهـا و غـریـبـیّ عـلـی            داد و بیـداد یـهـودی‌های خـیـبر شد بلند

آه ای هم صحبت روح الامین، من را ببخش            پیش چشمم بر سرت فریاد کافر شد بلند

جان به لب گردید علی اما هزاران بار شکر            بـاز هـم از مـأذنـه الله اکـبـر شـد بـلـنـد

از گلویت آب خوش پائین نرفته باز هم            های هایت یاد این مظلومِ بی‌سر شد بلند

فاطمه می‌بیـنمت روز دهم وقتی حسین            نالۀ هل من معینش زیر خـنجر شد بلند

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها (مدح و مرثیه)

شاعر : مجید قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

به وقت شور سحر در کنار دفترِ شعر            شمیـم یاس و اقـاقی گرفته در برِ شعر
شبـیـه بـال ملائک شده سـراسـر شعر            سـرودم آیـۀ مهـر از زبان مـادرِ شعر


»تـوان واژه کجـا و مدیـحـه گـفـتـن او
قـلم قـناری گـنگی‌ست در
سرودن او«

به جز بهار رخش در جهان بهاری نیست            جز او به صفحه این عالم اعتباری نیست
سری بزن به دلم، شور گل‌عذاری نیست            به غیر مدفن او در دلم مـزاری نیست

همان کسی که ز دستان او سبـو گیریم
به آبِ مهریه‌اش صبح وشب وضو گیریم

زنی که شرم و حیا نقـطۀ عـفافـش بود            خـدا تـجـلّی محـراب اعـتـکـافـش بـود
همان کسی که نبی محو انعطافش بود            علی
همیشه و هر لحظه در طوافش بود

همان زنی که به وقت کرم شبیه خداست
دلیل محکم شرح « لـما خـلتکـما» ست

ندارد عـالـم امکـان به شـأن او غـزلی            همان کـسی که ندارد شـبـیه و یا بدلی
وجـود او شده معـطـوف ذات لم یـزلی            به درک او نرسیده کسی به غیر
عـلی

صفای عطربهشت از شمیم چادر اوست
خوشا به حال هرآنکس مقیم چادر اوست

نـدیـده عـالـم گـیـتـی شـبـیه و مانـندش            ‏نـبـوده حـبل مـتـین جـز نخ گـلـوبندش
‏رضای
حضرت حق در ازای لبخندش            ‏و خورده عرش معـلی به نام فرزندش
‏‏اگر
که قبله به سمت علی تمایل داشت
‏علی
خودش به مسیحای او توکل داشت

اگر به غـیر مـحـمـد که نـور آخر بود            و قـدر و مـنـزلـتـش ازهمه فـراتـر بود
اگر که راه پـیـمـبـر شـدن مـیـسّـر بود            به ذات حضرت حق فاطمه پیـمبر
بود

صفا و پاکی دل در عیار هر ظرف است
بدون حُبّ علی فاطمی شدن حرف است

دوباره عشق وجنون در دلم مجسّم شد            بسـاط گـریـۀ چـشـمـانـمان فـراهـم شد
و بـغـض سیـنـه کمی با بهانه توأم شد            شـبـیـه قـامت او قـامـتـم کـمی خـم
شـد

میان سـیـنۀ عـشـاق او حـرم کم نیست
عزای حضرت زهرا کم از محرم نیست

اگـر اراده کــنـد کــائـنــات مـی‌لــرزد            به زیر بار غـمش محـکـمات می‌لرزد
کـنــار
گــریــۀ او بــیّـنــات مـی‌لــرزد            به اخم گوشه چشـمش طراط می‌لـرزد

در آن شلوغی محشر که اوج واهمه است
برات جنّت و دوزخ به دست فاطمه است

منی که شـور غـمش می‌برد به تاراجم            شـبـیـه قــطـرۀ افـتــاده بـیـن امــواجـم
به وقـت مدحـت او در مـیان مـعـراجم            هـمیـشـه بـر کـرم مـادرانـه مـحـتـاجـم

به زیر سایه و لطف و دعای زهرا نیست
هرآن کسی که به دنیا گدای زهرا نیست

زمان خـشـکی نـیـل و نـبـود گـندم بود            زمان قـحـط بـصیرت برای مـردم بود
به روی چهرۀ صد
رنگـشان تبسّم بود            به دست هرکس و ناکس دوباره هیزم بود

خزان به گل زد و در بین خانه پرپر شد
زنی که یک تنه خود ذوالفقار حیدر شد

دوباره زخم حـسد بین سینه‌ها گل کرد            بهـای غـیـرت و مـردانگی تنـزل کرد
فـشـار پـشت دری را زنی تحـمل کرد            و
مـیخ در به ضریح تنـش تـوسل کرد

ضریح جـسـم عـزیـز نـبی مشـبّک شد
مـیـان سـیـنـه مـادر
مـزار کـودک شـد

سـپـاه ابرهه از روی نعـش در رد شد            بـدون ذرّه‌ای احـساسِ از خطر رد شد
خـدا ز دیـدن این صحـنه‌ها مکـدّر شد            ز
روی یـاس پیـمبر چهـل نفـر رد شد

کسی که ضربت تیغش به بی‌کران می‌رفت
میان بند اسـارت کشان کشان می‌رفت

علی که شهرۀ آفاق و شمس دهرش بود            علی که خشم خدا در ازای قهرش بود
علی که سفرۀ
رنگین خانه زهرش بود            غریب و بی‌کس و انگشت نمای شهرش بود

دلیل حکـم ولایت سـقـیفـه بودن نیست
ردای
تازه که شرط خلیفه بودن نیست

درسـت اول کـوچه شـکـسـتـه بازویی            چه کوچه‌ای که از آن مانده چشم کم سویی

زمین و چـادر خـاکی و زخـم ابـرویی            چه کوچه‌ای که زبان وا کند به بدگویی

از آن دمی که به دست علی طناب افتاد
عزیز قـلب نـبی بین رخـتخـواب افـتاد

چه مادری که شقایق به روی تن دارد            چه دختری که به دل کوهی از محن دارد
چه مادری که به دستش سه تا کفن دارد            چه خواهری که به کف کهنه پیروهن دارد

گریز روضه شد و کـربلا و عـاشورا
چه هیـأتی شده در خـانـۀ عـلـی بـر
پـا

زمان غـسل شـقـایق رسـیـده آخر شب            تـمام بغـض عـلـی آمد از گـلـو بر لب
زمان دفن خودش بوده یا که آن کوکب؟            گرفته دخـتر خود را بغـل که یا زینب

هنوز روضۀ تـشت و سر به نی مانده
هـنوز روضـۀ بازار
و بـزم می‌ مـانده

شعـار مکـتب زهـرا شعار بیداری‌ست            و نـسل مـلـت‌مان از تـبار بـیداری‌ست
شـکـوه سنـگـرمان افـتخـار بـیداری‌ت            و خون سرخ شهید اعـتبار بیداری‌ست

اگرچه مکتب زهرا غرور ایرانی‌ست
نگـیـن مـکـتب
ما قـاسـم سلـیـمانی‌ست

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

در آن شلوغی محشر که اوج واهمه است           برات آتش دوزخ به دست فاطمه است

خـدا ز دیـدن این صحـنه‌ها مکـدّر شد            به روی یاس پیـمبر چهـل نفـر رد شد

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع مبنی بر پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

فـشـار پـشت دری را زنی تحـمل کرد            و مـیخ در به ضریح تنـش تـوسل کرد

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها ( مدح و مرثیه )

شاعر : محسن ناصحی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

تنها نمی‌ماند علی وقتی که زهرا هست            پهلوی او‌ هم‌ بشکند؛ زخمی است، اما هست

سرباز مولا می‌شود وقتی علی تنهاست            زهراست حیدر، ای جماعت! مرتضی زهراست


وقتی که مسجد در دل لات و هبل شد گم            بتخانه با مسجد چه فرقی می‌کند مردم!

منبر بدون مرتضی چوب است و جز این نیست            بی‌مرتضی هرجا که باشی حرفی از دین نیست

مـردم! فـدک ارثـیـۀ قـانـونی زهـراست            آیا غلاف و تازیانه اجر ذی القرباست؟!

زهرای مجروح علی آن روز غوغا کرد            دست علی را فاطمه با خطبه‌اش وا کرد

حیدر به زهرا گفت؛ ما بی هم چه می‌کردیم؟!            زهـرا بیا با هم به سـمت خانه برگردیم

می‌دانـم از بـس درد داری نـاتـوانی تو            امـا عـزیـزم بـا عـلـی بـایـد بـمـانـی تو

با من بیا این روزها غوغاست در خانه            زهرا به زینب فکر کن تنهاست در خانه

همپای حیدر! دست در دست علی بگذار            حالا که اذیت می‌شوی کم کم قدم بردار

هم صحبت تنهائیم! تا خانه راهی نیست            باید بمانی، بی‌تو حـیدر را پناهی نیست

من بی‌تو بغضم، گریه‌ام، فریاد خاموشم            بایـد بمـانی بـار غـم بـرداری از دوشـم

زهرا چرا هی دست را بر گونه می‌گیری            زهرا بگو از مرتضی یت رو نمی‌گیری

الجّار ثم الدار می‌خواندی تو قبل از این            حالا چـرا عجّـل وفـاتی می‌کـنی تلـقـین

هر شب دعایت می‌کنم، با من بمانی کاش            زهرا بمان، شبها تو سقای حـسینم باش

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : مجتبی صمدی شهاب نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : قصیده

خانه‌ای بود مدینه که به دلها جا داشت            ظاهرش کاگلی و باطن خوش‌سیما داشت
جدّ این خانه کسی بود که ختم رُسُل است            آنکه سِرّی به سراپـردۀ اَو اَدنی داشت


پدر خانه که قرآن همه در مدحت اوست            پهلوان بود و سری بین همه سرها داشت
حضرت حـیدر کـرّار هـمان شاهی که            در فضیلت به‌جز از نام خدا آنرا داشت
مـادر
خـانـه چــراغ هــمـۀ عـالــم بـود            حُکم مادر به همه عالم و بر بابا داشت
حضرت فاطمه آن سِرِّ، که به یُمن نورش            دست در خـلقـت ذرّات همه دنیا داشت
پـسـر
ارشـد این خـانـه خـدای حُـسن و            غبطۀ یوسف کنعان و رُخی زیبا داشت
پــسـر دوّمـشـان بود هـمـانـکـه ز ازل            افتخـار صف قـربانگه عاشـورا داشت
دخـتر کوچک این خانه به لوح عُـشّاق            ناجـی دین خـدا مـرتـبـۀ کـبـری داشت
دخـتر دیگـر این خـانه شـبـیـه خـواهر           
در حیا و شرف و حُجب یَدی طولا داشت
کُلّ این خانه که مـأوای بهـشـتی‌ها بود            بین قرآن خدا شُهـرتِ بر طوبی داشت
روزیِ هر دو جهان برکتی از این در بود            خانه‌ای که دَرِ آن راه به آن بالا داشت
خوب بودند و به منوال گذر می‌شد عُمر            بر اهـالی شریفـش که شرافت‌ها داشت
آمد آنـروز که روح نـبی از
تن پـر زد            اذن حق روح نبی را به پریدن وا داشت
بعد از آن وای که یکباره ورق‌ها برگشت            حرمت اهل چـنین خـانه اگر امّا داشت
عـدّه‌ای قـصد نمـودنـد که آتـش بـزنـند           
خانه‌ای را که در آن خانه مَلَک احیا داشت
تـا بـگـیـرنـد ز مــولای ولایت بـیـعـت            غافل از آنکه علی روز غدیر امضا داشت
شعـله بر پا شد و دیـوانه‌ای از راه آمد            یک حرامی که به دل، شک به صف فردا داشت
حوریه پـشت در آمد که نصیحت بکـند            آن پلیدی که ز پست دیگری فتوا داشت
کیـنه‌های دل تارش همگی سر وا کرد            زد به در باهمه زوری که میان پا داشت
آنچنان زد که به مسمار جناقی چـسبید            ضربۀ مُهلک او قدرت رعد آسا داشت
بار شیشه به صدف بود که با ضربه شکست            چه گناهی مگر آن انسیـۀ حورا داشت
محسن افتاد و تن فاطمه شد غرق لگـد            نفـس فـاطـمه بـند آمد و اسـتدعا داشت
که بـیا فـضه به دادِ من مجـروح برس            نالـۀ فـاطـمـه آنجا به خـدا مـعـنا داشت

بعد از آن روز پُر از تاول وخون شد جسمش            بسکه آن معرکه مشت و لگد و گرما داشت
دست‌بسته شه دین را که ز خانه بردند            فاطمه فاطمه جان زیر لبش نجوا داشت

: امتیاز

مناجات با خدا و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

ای بی‌نیاز، وصف مرا جز نیاز نیست            جز رحمتت، گناه مرا چاره ساز نیست

آلـوده آمـدم؛ چه کـسی گـفـتـه یا کـریم            بابِ انابه رو به گـنهـکـار باز نیست؟!


ناشُـکـر بـوده‌ام هـمۀ عـمـر، عـفـو کن            دیگر زبان من به جهـالت دراز نیست

می‌خواستی که بنده و هم صحبتت شوم            شرمـنده‌ام اگر که نـمـازم، نماز نیست

آرامشی که در نجف و خاک حیدر است            در خاک هیچ ناحـیه حتی حجاز نیست

بر سردرِ دلم که پُر از مهر حیدر است            غیر از لوای فاطمه در اهـتزاز نیست

وقتی که نان سفرۀ ما نان فاطـمه است            دیگر به نـان مـردم عـالـم نیـاز نیـست

در هـیچ مسلـکـی، زدنِ دخـتـر رسول            در روزهای سخت فراقش، مُجاز نیست

بر قلب زار و زخمی زهرای مرضیه            چون ذکرِ یاحسین، دمی دلـنواز نیست

هر قدر هم که روضه بخوانیم، روضه‌ای            مانند سوز تشنگی‌اش، جان گداز نیست

تشـنه لبی که تابِ تکان خوردنش نبود            با سنگ و نیزه زخم زدن، امتیاز نیست

: امتیاز

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد علی قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

وقتی شد آتش شعـلـه‌ور، افتاد مادر            در بـین آن دیـوار و در، افـتاد مادر

وقتی لگـد زد بــر در خانـه حرامی            نـالـه کـشـیـدم از جگـر، افـتاد مادر


در کـنـده شد، روی زمـین افـتاد اما            ای وای، از در زودتـر افـتـاد مـادر

لشگر که رَد شد از روی در، دیدم ای وای            در خـانه مثل مُـحـتـضَـر افتاد مادر

در بـیـن دود و ازدحـام نـانـجـیـبـان            یک لحظـه کـلاً از نـظـر افتاد مادر

در کـوچه نامحرم سر او داد می‌زد            از نـعـــرۀ بــیـدادگـر افــتــاد مــادر

وقـتی صدا زد آه، یا فـضّـه خُـذیـنی            فهـمـیـده بودم در خـطـر افـتاد مادر

شاخه شکست و غنچه از شاخه جدا شد            سقط جنیـن شد پشت در، افتاد مادر

با زحمت از روی زمین برخاست اما            شد دسـت ثـانی کـارگـر، افتاد مادر

آنقـدر زد در کـوچه قـنفـذ مادرم را            انقـــدر زد از بـال و پـَر افـتاد مادر

این درد بابـای غـربیـم را زمین زد            در پیـش چشـم رهـگـذر افـتاد مادر

هرچه صدا زد بیشتر«خَلّوا بنُ عَمّی«            مـی‌زد مغـیـره بـیـشـتـر، افتاد مادر

آنقدر ضربه خورد بر پهلو که دیدم            در کـوچـه‌ها از پـا دگـر افـتاد مادر

اینجا به پـای رهـبـر مـظـلـوم افـتاد            در کـربـلا پـیـش پـسـر افـتـاد مـادر

وقتی حسین از روی زین افتاد و، می‌دید            حـامـی نـدارد یک نفـر، افـتاد مادر

تا دید می‌خواهد که آن تیر سه‌پر را            در آورد از پـشت سـر، افـتاد مـادر

تا دید لشگـر حمله کرده بر حسینش            یا بِالعَـصـا یا بِالحَـجـر، افـتاد مـادر

تا دیـد شـمـر بی‌حـیـارا بیـن گـودال            خـنجـر کشیده از کمـر، افـتاد مـادر

در بـیـن مـقـتــل داد مـی‌زد یا بُـنَـیَّ            بر سـر زنـان فـریـاد می‌زد یا بُـنَـیَّ

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ فراموش نکنیم که کار حضرت زهرا دفاع از ولایت و امام زمانش بود نه دفاع از شوهرش

اینجا به پـای شـوهـر مـظـلـوم افـتاد            در کـربـلا پـیـش پـسـر افـتـاد مـادر

ذکر مصائب حمله به خانه امیرالمؤمنین و جسارت به حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : پوریا باقری نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

روا نـبـود به بیت عـلـی شـرر بـزنـنـد            نمک به زخم جگرهای شعله ور بزنند

حـرامـیان هـمه با قـصـد شـوم آمـده‌اند            که از کبوتر این خانه بـال و پر بزنـند


مگر نه اینکه به عرف و ادب در این عالم            بنا شده است که قبل از ورود در بزنند

کجا شنـیـده کسی با هـجـوم و داد زدن            به خـانه‌ای که عزادار گـشته سر بزنند

خـدا کـنـد سر مـردی نیـاید این غـم که            به قصد کشت، زنش را چهل نفر بزنند

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد حسن بیات‌لو نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

اصل و فرع آفرینش درخور ذاتش نبود            هیچکس شایـستۀ درک مقـامـاتش نبود

ذکر یا‌ فاطر همان آئینۀ یا فاطمه است            جـوهر فـهـم بشـر یارای اثـباتـش نبود


سورۀ کوثر برابر با تـمام سوره‌هاست            فـرصتی اما برای شـرح آیـاتش نـبـود

بانی عالم کجا و زندگی بر روی خاک؟            عالم خاکی که در سطح ملاقـاتش نبود

عرش ‌لبریزِ سکوت و سرد از تسبیح ‌بود            گوشۀ خـانه اگر سـوز مناجـاتـش نبـود

او دعایش‌ شامل‌ همسایه‌ها هم‌ شد ‌ولی            در مدینه هیچ کس فکر مراعاتش نبود

زخم‌هایش ترجمان بی‌کسی مرتضاست            غصه‌های مادر از درد جراحاتش نبود

روضه ‌سنگین ‌میشود با واژه‌های روضه‌اش            کاش‌ حرف‌ از کوچه‌ و میخ‌ در و آتش‌ نبود

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محسن حنیفی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

غـرور چـادر او شد شـهـید در کـوچه            وقـار پوشـیـه‌اش لـطـمه دیـد در کوچه

به درک لیـلـۀ قـدرش خـیال هم نرسید            به او چگـونه شهـادت رسید در کوچه


کسی که حاصل معـراج بود تشریفـش            بهـشت بود و بهـشـت آفـرید در کوچه

شکسته باد دو دستی که راه او را بست            خـزان که آمـد و آلالـه چـیـد در کوچه

همین که مادر لاهوت روی خاک افتاد            هزار حوریه در خـون تـپـید در کوچه

شکوه پـرده نشـیـنان شکست آن لحظه            کـه گـوشـوارۀ او آرمــیــد در کــوچـه

بـه اعـتـبـار صـدور حـدیـث لـولاکـش            علی شکست و پیـمبر خـمید در کوچه

رواق آیــنـۀ کـودکـی تـرک بـرداشـت            شده است موی سر او سپـید در کوچه

حسن که حامل عرش خداست در ملکوت            به شانه، عرش خدا را کشید در کوچه

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : ابراهیم لآلی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

وقتی نبود صحـبت ما بود صحـبـتـش            وقـتی نـبـود خـلـقـت ما بود خـلـقـتـش

عـالـم به درک کُـنه مـقـامش نمی‌رسد            نـائل به درک فـضـه بیـایـد نـهـایـتـش


آن از نجـابـتـش که گـرفته ز کور رو            رفته به جنگ چل نفر این از شجاعتش

خـانه به خانه حق علی را طلب نمود            مانـند کـوه پـشت عـلـی بود غـیـرتـش

از سیلیِ به صورت زهـرا گذر نکرد            محـشـر درست کـرد خـداوند بـابـتـش

ماندم چـگـونه بر در خـانه لـگـد زدند            جبـریل با اجـازه می‌آمـد به خـدمـتـش

تا گفت: ذابَ لَحمی عَلی؛ صِرتُ کَالخیال            حال عـلی خراب شد از شرح حالـتش

تا دست او شکست دل مرتضی شکست            کم میرود به خانه عـلی از خجـالـتـش

زهـرا سپـرد تـشـنه نـمـانـد لب حسین            مانند چوب، خشک شد آخر وصیـتش

با بازوی شکستۀ خود دوخت پیروهن            اما به دست شـمر هدر رفت زحـمتش

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد محتوایی و عدم رعایت شأئ انبیاء حذف شد

چادر نـماز فـاطـمه شأنش نبوت است            شأنی که برتـر است ز نـوح و نبوتش

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ عبارت منت کشیدن در شأن اهل بیت نیست ضمن اینکه کار حضرت دفاع از ولایت و اتمام حجت بر مردم بود

خـانه به خـانه منّت انـصار را کـشـید            مانـند کـوه پـشت عـلـی بود غـیـرتـش

بیت زیر ایراد معنایی دارد زیرا غرور در فرهنگ لغت به معانی زیر آمده است:« ۱ - ( مصدر ) فریفتن فریب دادن ۲ - ( مصدر ) مغرور بودن ۳ - ( اسم ) فریفتگی ۴ - تکبر نخوت ۵ - پندار خیال باطل ۶ - جوشهایی که بر صورت جوانان پر خون و خوش بنیه پیدا آید » با این معانی می بینید که غرور دارای بار منفی است و بیشتر ذمّ اهل بیت است لذا بیت زیر تغییر داده شد

تا دست او شکست غرور علی شکست            کم میرود به خانه عـلی از خجـالـتـش

زبانحال امیرالمؤمنین علیه‌السلام با حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

ابـرها بر سـقـفِ ما بـارانِ نم‌نم ریختند           در میان آشـیـانم یک جهـان غم ریختند

خانه‌ام را سیل دارد می‌برد کاری بکن           در نـگـاه بـچـه‌هـایم آب زمـزم ریخـتند


یک بغل واکردی و گفتند مادر خوب شد           چار طـفـلم بینِ آغـوشِ تو بـاهم ریختند

تو خودت دارالشفایی پس شفایت را طلب           در نفس‌هایت عزیزم اسم اعظم ریختند

هم نمی‌آید چرا زخـمت چـرا بهـتر نشد           فضه و اسماء و زینب هرچه مرحم ریختند

چند روزی هست دارد بچه‌ام جان می‌دهد           چه شده؟ انگار در کامِ حسن سم ریختند

فـاطـمه بنت‌اسد حالِ عـروست را ببین           بر سـرِ شیـرخـدا چند ابن‌ملـجـم ریختند

در به رویت فاطمه اُفتاد و از آن رد شدند           بار شیشه داشتی با ضرب محکم ریختند

دادم از حالا برای زینبِ بی‌مَحرم است           آه می‌بـیـند که در گـودال یکـدم ریختند

نـیـزه‌ها با تـیـغ‌ها بسـیار بسـیار آمـدنـد           آب را در پیش آن لب تشنه کم‌کم ریختند

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر به دلیل مستند نبودن و تحریفی بودن مطالب، اغراق بیش از حد و بی مورد و همچنین عدم رعایت شأن اهل بیت حذف شد

اشکهایم ای شکسته سینه رویت خیس کرد           سرفه‌هایت لکه خون‌ها را به رویم ریختند

مادرم را در بقیع گفتی چه شد با کودکت           کاش می‌گفتی سرت یکباره باهم ریختند

از تو چادر خاکی و از من محاسن روی خاک           تو زمین خوردی سرِ من خاکِ عالم ریختند

ریسمان بر گردنم بود تو هم درشعله‌ها           تـازه وارد‌ها سرِ طفلانِ ما هم ریخـتند

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد زوار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

کـیـسـت زهـرا؟ روشـنـای آب‌ها            مــرد مـردان در دل مــرداب‌هــا

عشق چون آتشفشان در سیـنه‌اش            مـهــربـانـی‌، جــلــوۀ آئـیــنــه‌اش


در دلـش گـنـجـیـنـۀ اســرار حـق            قـطره‌ای از عـلـم او صدها ورق

عـالـمه، راضیـه، صدیـقـه، بتـول            حــجـة الله اسـت بــر آل رســول

صـد گـره وا می‌شـود با فـاطـمـه            ذکـر اعـجـاز نـبـی یــا فــاطــمـه

بـنـدگی از عـمـق جـان، دلداه‌لش            جــان فــدای زنــدگــی ســاده‌اش

چـادر او سـرپـنـاه مـکـتـب است            فـاطـمـه الـگـوی راه زینب است

نام زهرا، بانگ تکـبیر عـلی‌ست            خطبۀ او، همچو شمشیر علی‌ست

واژه‌هـایـش تـیـغ بُـرّانـنـد و بـس            خط به خط تفـسیر قـرآنـند و بس

رزم او در پیش مردش، دیدنی‌ست            در دل میدان، نبـردش دیدنی‌ست

در بـصیرت، اُسـوۀ عـمارهاست            «فاطمه» نه! «فاتحِ» پیکارهاست

اشک را در جنگ، جنگ افزار کرد            گریه‌هایش «خواب» را «بیدار» کرد

عـزّتش طعـنـه به هر سو می‌زند            نـزد زهــرا کــوه زانــو مـی‌زنـد

حــرکـت او در مــدار نــور بـود            انـقـلابـش، انـفــجــار نــور بــود

قـد خـمـیـده در قـیـامـش ایـسـتـاد            یـک‌تــنـه پـای امـامـش ایــسـتـاد

زن نگـو، مـردانگـی شرمـنده‌اش            بـاز می‌شد زخـم‌هـا بـا خـنـده‌اش

زخم خورد و حرفی از مرهم نزد            بـیـن آتـش ســوخـت امـا دم نـزد

رو به قـبله دست بر پهـلو گرفت            مـاه از خـورشید عـالم رو گرفت

: امتیاز

مدح و مرثیۀ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل مثنوی

آفــریــدنــد مــرا بــنــدۀ مــولا بــاشــم            پس‌ جـفـاکـارم‌ اگر‌‌ طـالـب‌ِ دنـیـا بـاشـم

از عدم تا به وجود این همه راه ‌آمده‌ام            تـا کـه خـاک‌ِ قـدمِ‌ فـضّـۀ‌ زهــرا بـاشـم


به ‌حـرم‌خـانـۀ او تا به سـلامـت بـرسـم            راهش ‌این‌است‌ که من اهل تبـرّی باشم

از سر سُفـرۀ پر بُـرکـتِ بـانـوی جهان            می‌رسد روزی من؛ ساکـن‌ هرجا باشم

او اگر خواسته باشد که به من درد دهند            عین جـهـل است که دنـبـال مداوا باشم

می‌رود قـیـمـت من پـیـش خـدا بـالاتـر            هرچه در خـدمت صدّیـقـۀ‌ کـبری باشم

من صدا خـواسته‌ام تا که صدایش بزنم            با وضو بوسه به خاک کف پایش بزنم

یک دعـای سحـرش مـردم دنیا را بس            لـقـمـه‌ نـانی ز کـرم‌خـانـۀ او ما را بس

تلـخ کـامـیم ولـی مـزّۀ شـیـریـنی هست            تاکه «یا فاطمه ‌مولاتی‌ اغیثینی» هست

احـتـیاجـیـم تمـامـاً به تو ای خـیرِکـثـیر            که ‌حقیریم ‌و فقـیریم ‌و یتـیـمـیم‌ و اسیر

من ‌در اسماء و صفاتت ‌عظمت ‌را دیدم            از مـقـامـات بـلـنـد تو چـنـین فـهـمـیـدم

که تو از هر نظری مثل خـدا یکـتـایی            «دُرّةُ البحـرُ شرف» فـاطـمه الزَّهـرایی

سـیّده؛ نـوریـه؛ حـانـیـه و عَـذرا هستی            «مُهـجـةُ قـلب نـبی»«اُمّ ابیهـا» هستی

عـالــمـه؛ زاهـده و عــابــده و قَــوّامـه            راضیه؛ مرضیه؛ حوریّه‌ای و صَوّامه

« لیلةُ القـدرِ» علی «والدهُ السّـبـطیـنی»            همه ‌نسبت ‌به تو دارند به گردن؛ دِینی

به‌ امامی که فقط‌ در خُور همتایی ‌توست            شرط ایمان؛ بخدا حُبّ و تولایی توست

به تو سوگند بهشت از نِعَم و رنگ‌ و لعاب            هرچه ‌دارد ‌همه ‌از جلوۀ زهرایی توست

نـیست‌ مـافـوق‌ِ جـلال تو جـلال احـدی            جز خداوند که خود شاهد والایی توست

چادرت صاحب اعجاز پیمبر گونه‌ست            تازه این ذرّه‌ای از قدرت دنیایی توست

پـدر امّت مـرحـومـه، مـحـمّد؛ نُـه سال            مـحـو در مـرتـبـۀ اُمّ ابـیـهـایـی تـوست

صحبت ‌از باغ‌ فدک ‌نیست؛ که ‌دنیا ‌همه‌اش            دانۀ‌ کـوچکی از خرمن دارایی توست

مـادر لـؤلـؤ و مـرجـان خـدایـی زهـرا            مـحـور دائم اصـحـاب کـسـایـی زهـرا

حـدّ اعـلای حـیـا؛ اوج نـجـابت هـستی            صاحب‌ ناب‌ترین ‌گونۀ‌ عصمت‌ هستی

پـاره‌هـای سـنـد بـاغ فـدک مـی‌گـویـنـد            « سـند محـکـم اثـبـات ولایت هـستی»

حججُ الله عَلیَ الخَلـق امـامـان هـسـتـند            و تو بر تک‌تک این‌ طایفه ‌حجّت هستی

طبـق تـصریح خـداونـد به قول لولاک            تو هـمان عـلّت عـالـیّـۀ خـلقـت هـستی

از همان‌ روز‌ که ‌انـوار شما ساطع شد            تـا ابـد ضـامـن ابـقــاء ولایـت هـسـتـی

دسـت‌پـروردۀ این مـکـتـبـم و مـی‌دانـم            دستـگـیر همه در روز قـیـامت هـستی

تو همان‌جا که خدا هست اقـامت داری            تو شریعت؛ تو نـبّوت؛ تو امامت داری

خشتی از خانۀ سبزت به جنان می‌ارزد            نخی از چادر تو بر دو جهان می‌ارزد

چارده آینه در نقش تو یک‌جا جمع است            هرچه‌ خیر است ‌درِ خانۀ ‌زهرا جمع است

در مصلّای خودت رو‌ به خدا می‌کردی            تا دم صبـح به همـسایه دعـا می‌کـردی

پدرت آخر کار اجر رسالت می‌خواست            فقط از مردم این شهر مودّت می‌خواست

قـصدشان بود که دور تو طوافی بکنند            قـول دادند که یک روز تـلافی بـکـنـند

نـاروا بود که پـاداش تو سـیـلـی بـاشـد            چـشم تو کاسۀ‌خون؛ روی تو نیلی باشد

نـاروا بود که در شـعـله بسـوزد مویت            با در سـوخـتـه درگـیر شـود پـهـلـویت

ناروا بود که مسـمـار چنین سُرخ شود            در و دیوار پس از سقط جنین سُرخ شود

پشت در غَش کنی و سطح زمین سُرخ شود            چـشم‌های عـلیِ خـانه‌‌نشـین سُـرخ شود

دستت از کار پس از ضربۀ‌کاری افتاد            «وقت افـتـادن تو ایـل و تـباری افتاد»

پس از ان روز که آئینۀ عمر تو شکست            گُونۀ راستِ‌ فرزند تو بر خاک نشست

همه دیـدند که تـشنه‌ست کسی آب نبُرد            «مـادر آب کجایی پسرت آب نخورد»

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل وجود ایراد یا ضعف محتوایی حذف شد همانگونه که بارها مستند به نظرات علما و مراجع متذکر شده ایم اهل بیت سگ نمی خواهند بلکه شیعه و پیرو واقعی می خواهند، نعوذ بالله مگر اهل بیت سگ باز بوده اند که حالا ما سگ آنها شویم!! .

از عناوین جهان یکسره می‌شویم دست            تا سگ‌‌ِ کوچۀ‌ زهرا و علی‌ بودن، هست

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید

به‌ امامی که فقط‌ در خُور همتایی ‌توست            شرط پیغمبری؛ اقرار به‌ یکتایی‌ توست

موضوع وجود میخ در و سرخ شدن و وارد سینۀ حضرت شدن این میخ در هیچ مقتل معتبری نیامده است « البته این موضوع بدان معنا نیست که در این حمله و جسارت سینه و پهلوی حضرت زهرا سلام الله علیها مجروح نشده است بلکه بر اثر ضربۀ در و آتش حضرت به شدت مجروح شدند و تصریح تاریخی در این زمینه وجود دارد» لذا توصیۀ ما این است که اولاً از بازگو کردن آن به دلیل مستند نبودن و همچنین به جهت رعایت توصیۀ علما و مراجع از پرهیز از خواندن روضه های سخت خوداری فرمائید؛ ثانیا اگر قصد اشارۀ گذرا به این موضوع را هم دارید لازم است حتماً در قالب زبانحال یا آنچه که ممکن است اتفاق افتاده باشد مطرح شود نه قطعیت تاریخی؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

ناروا بود که مسـمـار چنین سُرخ شود            در و دیوار پس از سقط جنین سُرخ شود